محرم 92
مرا ببخش
تولدت مبارک
تولدت مبارک عزیزم البته با تاخیر همون طور که تو پست قبل گفتم با توجه به اتفاقات پیش اومده تولدت با تاخیر انجام شد از اونجایی که عاشق باب اسفنجی هستی به دستور خود شما کیک تولدتون باب اسفنجی شدالبته نه اونی که فکر میکردیم چون خانوده ی خودم نیستن دلم نمیاد بدون اونا برات تولد بزرگ بگیرم...اگه خدا بخواد سال دیگه یکم جلوتر میگیرم که مامان فریده اینا هم باشن هرچند که هر سال کادوتو برات میفرستن کادوی تولد امسالتم چیزیه که خودت عاشقش بودی و هر وقت میدیدی میگفتی ازاینا میخوام از اینا میخوام از اینا برام بخر .منم دلم میسوخت وبالاخره برات سفارش دادم و بعد از 9 روز اومد دم در خونه نمیدونی وقتی که دیدی چقدر خوشحال شدی و ذوق میکردی .میپریدی بالا...
نویسنده :
مامان حورا
3:42
وبلاگت 1 ساله شد
شرح حال
اوایل مهر دیگه هوا خیلی خوب شده بود و ماهم سعی میکردیم جمعه ها بریم بیرون یه روز رفتیم لاهیجان یه روز انزلی یه روز ماسال و بعدشم طبق معمول بارندگی ها ولی با این حال بازم میریم و سعی میکنیم جاهایی بریم که الاچیق های سرپوشیده داشته باشه اما هوای خوب بیرون رفتن به چیز دیگست ......اینم بگم که یه روز خونه نمیمونیم و عادت کردیم که وقتی بابا از سر کار میاد بعد از اینکه استراحت کرد هر روز ببریمت بیرون حتی اگه بارون یا برف باشه.......تا یادم نرفته بگم که چون شوهر عمه زن عمو فوت کرده بود اول مهر نتونستم برات تولد بگیرم و برنامت افتاد چهارم ابان که تو پست بع...
نویسنده :
مامان حورا
11:48
انچه گذشت........
سلام عروسکم بالاخره اومدم ولی نمیدونم از کجا شروع کنم اول ار همه تشکر کنم از دوستام که جویای حالمون شدن.مخصوصا منصوره ی عزیز مامان ستایش جون که خیلی دوستش دارم. از خرداد ماه که پست جشن1000 روزگیتو گذاشتم دیگه نیومدم.از همون موقع گشتم دنبال لباس واسه عروسی دایی هومن که 16 تیر بود ولی متاسفانه چیزی خوشم نیومد و دادم مزون برام بدوزن که خیلی عجله ای شد و ساعت 3 روز عروسی لباسموگرفتم اما خدارو شکر همونی که میخواستم شد. هشتم تیر هم دایی مهردا...
نویسنده :
مامان حورا
0:18